مناجات عرفانی/ شراب دوست

ساخت وبلاگ

مناجات  نیلوبلاگ عرفانی  نیلوبلاگ

یا صاحب الزمان ادرکنی... یا صاحب الزمان اغثنی...

                                                                  شراب دوست

ما را  ز خیال تو چه  پروای  شراب  است[1]

خُم گو سَرِ خود گیر که خُمخانه خراب است

گر خَمر بهشت است  بریزید  که بی دوست              هر شربت عَذبم  که دهی  عین عَذاب  است

افسوس  که  شد  دلبر و  در دیده ی گریان                تحریر  خیال  خط  او  نقش  بر  آب  است

بیدار  شو  ای  دیده  که  ایمن  نتوان  بود                زین سیل دمادم که در این منزل خواب است

معشوق  عیان  می‌گذرد  بر  تو  و لیکن                  اغیار  همی  ‌بیند  از  آن  بسته  نقاب  است

گل بر  رخ  رنگین  تو تا  لطف عرق دید                در آتش  شوق  از غم  دل غرق گلاب است

در بزم دل ازروی تو صد شمع برافروخت              وین طرفه که بر روی تو صد گونه حجابست[2]

سـبز است  در  و  دشـت   بیا  تا  نگذاریم               دست از سر آبی که جهان جمله  سراب است

در  کنج  دِماغم   مطلب   جای  نصیحت                کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است

حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز

بس  طُـور عجب  لازم  ایـام  شباب  است[3]

 

بیت اول شاعر “خیال “معشوق را مست کننده تر و سکر آور تر از شراب میداند و با داشتن آن، نیازی به این نمی بیند. همچنانکه در خمخانه (میکده) ای که خود مست و خراب باشد کسی را پروای خم نخواهد بود.

در بیت دوم این غزل کلمهُ عذب ( با عین مفتوح و ذال ساکن) بمعنای شیرین است و با عذاب جناس خطی دارد اما در دو معنای متضاد، که با استادی در کنار هم آورده شده اند.

“نقش بر آب ” در بیت سوم دو معنا را بذهن متبادر میسازد هم معنایی که امروزه هم بکار میبریم و هم اینکه نقش معشوق که قاعدتا باید بر دیده بنشیند بواسطهُ جوشش و غلیان اشک، لاجرم بر آب دیده مینشیند که کنایه از شدت اشک است. اشاره به شدت ریزش اشک در بیت چهارم هم تکرار شده و چشم شاعربواسطهُ سیلاب اشک مکان امنی برای خواب دانسته نشده است. البته این بیت اشارهُ عرفانی  نیلوبلاگ هم دارد باینکه این جهان هستی جای امن خواب نیست و باید هشیار بود.

بیت پنجم عرفان زیبایی در خود دارد و می فرماید خداوند از دیده ها پنهان نیست و عیان و دیدنی بر تو میگذرد اما چون تو اهل دل نیستی و با او غریبه ای پس در نقاب می رود و تو متوجه او نمی شوی.

سر آب (با کسرهُ بین) با سراب در بیت هفتم ضمن داشتن جناس خطی، در دو معنای متفاوت بکار رفته اند.

طور (در بیت تخلص) مفرد اطوار است که امروزه هنوز کم و بیش مصطلح است.

فیض کاشانی نیز گفته است:

بر بحر و بر و خشک و تر دهر گذشتیم /  جز آب رخ دوست جهان جمله سرابست[4]

- ما را ز خیال تو چه پَروای شراب است

خم گوسرخودگیرکه خُمخانه خراب است

غزلیست پخته، نغز و سراپا عرفانی  نیلوبلاگ. حافظ دراین غزل زیبا، ضمن اشاره به جایگاهِ والای دوست، از ناپایداری و فریبندگیِ جهان سخن گفته و اندرزهای گرانبهایی به جویندگان حقیقت ارایه نموده است.

پَروا: ۱- بیم ، هراس . ۲ - تاب ، توان . ۳ - آهنگ ، عزم . ۴ - میل ، رغبت . ۵ - توجه ، التفات .

“سرخودگیر”به این معنی که: سر خُم را تا رسیدنِ شراب با خمیر و یا گِل می پوشانند، اشاره دارد. به خُم بگویید که سر خود را باز نکند، چرا که طالبی ندارد. همانگونه که سرخود را با گِل گرفته، ساکت و سر در گِل فرو بماند.

خُمخانه: جایی که خُم ها را نگاهداری می کنند. میخانه

خراب است: کار نمی کند، مشتری ندارد و از رونق افتاده است. “خراب است” به معنی مست است نیز هست. در هر دو معنی بکار رفته و شاعر یقیناً هر دو را مدِّ نظر داشته است.

ای دل آندم که  خراب  از می  گلگون  باشی

بی زر و گنج  به  صد حشمت  قارون  باشی

معنی بیت: فکر و خیال تو آنقدر مستی بخش و شادی آورست که ما اصلاً میل و رغبتی به شراب پیدا نمی کنیم. بگو خُم سر خود را باز نکند نیازی به شراب نیست، با همان گِلی که سرخود را گرفته، در کارخودش باشد، خُمخانه از کار افتاده و میکده بی مشتری است. و یا خُمخانه ( میکده) از خیالاتِ خوش ما مستِ مست است.

حافظ هر چند که در سراسر دیوانِ خویش از شراب وساغر و عیش وعشرت سخن گفته، لیکن آنجا که پای شرابِ خیال معشوق و میِ چشم ساقی در میان باشد هیچ رغبتی به میخواری و شراب ندارد.

مِی ای در کاسه ی چشم است ساقی را بنامیزد   /   که مستی می کند با عقل و می بخشد خماری خوش[5]

- گر خَمر بهشت است بریزید که بی دوست

هر شربت عَذبم که دهی عینِ عذاب است

خَمر: باده

بریزید: دوربریزید

دوست: معشوق. بعضی ازشارحان دوست را به معنای رفیقِ گرمابه و گلستان گرفته اند که غیر حافظانه است. منظور حافظ از دوست همان امام عصر (عج) و یا معشوق اَزلی است.

عَذب: خوشگوار

عذاب: درد ورنج

اگر شرابی که می خواهید برای من بدهید حتّی اگرشرابِ بهشتی بوده باشد، آن را دوربریزید، من میل و رغبتی برای نوشیدن شراب ندارم. بدون حضور دوست(معشوق) خوشگوارترین شربت نیز برای من عذابِ واقعی است!

حافظ  بدون دوست، نه تنها ازشرابِ بهشتی حتّی از کلِّ بهشت نیز چشم پوشی کرده و با خاکِ کوی دوست برابر نمی کند.

باغ بهشت و سایه ی طوبا و قصرحور  /  با خاکِ  کوی  دوست  برابر نمی کنم[6]

- افسوس که شد دلبر و در دیده ی گریان

تحریرِ خیالِ خطِ  او  نقش  بر آب است

شد دلبر: دلبر برفت

تحریر: نوشتن وترسیم کردن

نقش برآب است: چشمانم پرآب است وهرتصویری که ازخط وخال دوست مجسمّ می کنم دراشک چشمم می نشیند وازبین می رود. افسوس خوردن شاعر به همین سبب است. فَوران ِاشک چشم اَمان نمی دهد که شاعر تصویرسازی کند تا دلش اندکی آرام گردد.

معنی بیت: دریغا که دلبر رفت وچشمان مرا گریان گذاشت. آنقدر اشک می ریزم که قادرنیستم تصویری درست از شمایل و خط و خال معشوق مجسّم  کنم. تلاشهایم نقش برآب است. سیلاب اشک، تصاویر ذهنی ام را تخریب می کنند.

دوراز رُخ تودَم  به دَم از گوشه ی چشمم  /  سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت[7]

- بیدار شو ای دیده که ایمن  نتوان  بود

زین سیلِ دَمادَم که دراین منزل خواب است

دمادم را دُمادُم نیز می توان خواند، به معنای پیوسته و به دنبالِ هم. تفاوتی در معنا ایجاد نمی کند ولی دَمادَم خوش آهنگ تراست و با دَراین منزل هماهنگ.

این بیت هم درادامه ی بیتِ قبلی است هم معنای عرفانی عمیقی در دل خود دارد.

برداشتِ اوّل:

خطاب به دیدگان خویش می فرماید:

ای دیده به خودت بیا، از این همه سیلاب سرشکی که از اندوهِ فراق دلبرجاری است، امنیّتِ جانمان به خطر افتاده و در معرض نابودی است، اینقدر اشک مریز و آرام باش.

برداشت دوّم:

دنیا با همه ی زیبائی ها و مظاهر فریبندگی هایش، ناپایدار است و در هر لحظه از زندگانی، صدها خطر در کمین است.  تا کی در خواب غفلت توان بود؟ باید بیدار باشی (آگاهی بدست آوری وبا چشمان باز گام برداری) تا لغزش پیدا نکنی. فقط با دانایی، معرفت و مهارت است که می توان از میان این همه آشوب و سیلاب و طوفان گذر کرد و راهی به سوی سعادت و سر منزل مقصود پیدا کرد.

نقدِ عمرت  ببرد غصّه ی دنیا  به  گزاف  /  گر شب  و روز دراین قصّه ی مشکل باشی[8]

- معشوق عیان می‌گذرد  بر تو و لیکن

اغیار همی ‌بیند از آن بسته نقاب است

حافظ دراینجا یکی دیگرازنکاتِ کلیدی جهان بینی ِ خاص خودرا مطرح نموده است.

در نگرش حافظانه، معشوق(ولی عصر علیه السلام و یا خداوند متعال) درهمه جا آشکارا قابل رویت و در دسترس همگان است. با این شرط  که باید دیده را قابل سازی تا نظر برآن منظر بی بدیل اندازی.

عیان: آشکار ؛  اَغیار: نامحرمان، بیگانگان  ؛  نقاب: حجاب

معنی بیت: (معشوق حقیقی الهی) در جای جای این جهان درهمه حال مشغول جلوه گری هست. ولی باید مَحرم باشی (آئینه ی چشم و دل را از زنگارهای هوا و هوس و کینه و بد دلی پاک کنی) تا بتوانی مشاهده کنی. به همین سبب است که در حجاب فرو رفته تا از دیدِ نامحرمان و نااهلان پوشیده بماند.

چشم آلوده نظر از رُخ جانان دوراست  /  بر رُخ او  نظر از آینه ی  پاک انداز[9]

شاید روانشاد سهراب سپهری تحتِ تاثیر همین مضمون ناب و زیبای حافظ، این شعرزیبا و بیاد ماندنی را سروده  بود؛

اهل کاشانم / روزگارم بد نیست / تکّه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی / مادری دارم ، بهتر از برگ درخت. / دوستانی، بهتر از آب روان / و خدایی که در این نزدیکی است: / لای این شب بوها، پای آن کاج بلند، / روی آگاهی آب، روی قانون گیاه. / من مسلمانم، / قبله ام یک گل سرخ، جانمازم چشمه، مُهرم نور، دشت، سجّاده ی من. من وضو با تپش پنجره ها می گیرم. در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف. سنگ از پشت نمازم پیداست / همه ذرّاتِ نمازم متبلور شده است / من نمازم را وقتی می خوانم  /  که اذانش را باد، گفته باشد سرِ گلدسته یِ سَرو. / من نمازم را پیِ “تکبیره الاحرام”ِ علف می خوانم، / پیِ “قد قامتِ” موج / کعبه ام بر لبِ آب، / کعبه ام زیر اقاقی هاست / کعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ، می رود شهر به شهر / “حَجر الاسود” من روشنیِ باغچه است…….

- گل بر رُخِ رنگین تو تا لطفِ عَرق دید

در آتش شوق ازغم دل غرق گلاب است

معنی بیت، خطاب به معشوق است: وقتی که رخسار تو برافروخته می شود و دانه های عَرق بر رُخ زیبای تومی نشیند زیبایی و لطافتِ مضاعفی به سیمای تو می بخشد. گل به این نکته پی برد و آتش اشتیاق به جانش افتاد، خواست او نیزمثل توباشد و از لطفِ عرق بر رخسار خویش بهره مند گردد. از این حسرت و رَشک و حَسد است که همیشه غرق در گلاب است.

حافظ  در اینجا به زیبایی به گلابگیری نیز اشاره کرده است. گل درآتشِ رَشک و حَسد می سوزد و ازحرارتِ این آتش عرقش در می آید (گلابگیری) این جزای حسادت و حسدِ گل است که تا جهان باقیست درآتش خواهد جوشید.

درجایی دیگر”خورشید” از رشک و حسدِ عرقِ معشوق ،هر روزش در تب است!

عکس خوی برعارضش بین کآفتابِ گرم رودرهوای آن عرق تاهست هر روزش تَب است[10]

- سبز است در و دَشت بیا تا نگذاریم

دست از سرِآبی که جهان جمله سراب است

“سرِ آب” با سراب گرچه به ظاهرشبیه هم هستند لیکن معنای متضاد دارند. حافظ به مددِ نبوغ خویش باچیدنِ آنها درکنارهم مضمونی زیبا خَلق کرده است.

منظور از”سرِآب” همان سرِچشمه ساران است. ضمن آنکه دراینجا اشاره ای نیز به باده و شراب می تواند باشد.

معنی بیت: جهان سرسبز و با صفا شده (بهاراست) بیا تا فرصت را غنیمت شمرده و قدرسرسبزی باغ و صفای بُستان را بدانیم و در کنار چشمه ساران به عیش و عشرت بپردازیم. جهان همچون سرابی فریبنده است، قدر فرصت ها را بدانیم.

درجایی دیگر ازاین دو واژه مضمونی دیگر خلق کرده است.

دوراست سرِ آب ازاین بادیه هشدارتا غول  بیابان نفریبد به سرابت

- در کُنجِ دماغم  مَطلب  جای  نصیحت

کاین گوشه پر از زمزمه ی چنگ و رباب است

معنی بیت: ای ناصح، ذهن من سرشار از ترانه و موسیقی است، من جز به شادی خواری و عیش و عشرت به هیچ چیز دیگر نمی اندیشم. ذهن من اینگونه آفریده شده و نصیحت پذیر نیست، بر من خُرده مگیر و خودت را خسته نکن!

برو ای ناصح و بر دُردکشان خُرده مگیرکارفرمای  قَدَر می کند این من چه  کنم؟![11]

- حافظ چه شد اَر عاشق و رند است و نظرباز

بس طورِ  عجب  لازمِ  ایّام  شباب است

چه شد؟: چه اهمیّتی دارد ؛  طور عجب: راه و روش شگفت آور ؛  ایام شباب: روزگارجوانی

“رند” از نظرگاهِ واعظ  وعابد و زاهد یعنی لااُبالی و بی قید و بند. امّا از نظرگاهِ حافظ انسانی آزاداندیش، وارسته و رها شده از بندِ تعلّقاتِ دنیوی است، ظاهری گناهکار دارد اما نیک پندار و نیک رفتاراست.

معنی بیت: حافظ اگر عاشق پیشه هست وبه خوبرویان نظر دارد، حافظ اگربه نظرشما گناهکاراست وبی قید وبند، چه اهمیّتی دارد؟ ازویژگیهای جوانی، پرداختن به عیش ونوش،کنجکاوی وارتکابِ خطا وگناه است. خداوند اینگونه رقم زده تا ما با خطا وآزمون به نتایج جدیدی برسیم. باخطا وگناه یکی هیچ اتّفاقِ  ناگواری نمی افتد، ای واعظ  و ای ناصح ام اینها طبیعی است.

خدا را مُحتسب ما را به فریادِ  دَف و نی بخش

که ساز شرع ازاین افسانه بی قانون نخواهدشد[12]

 


[1] . وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (بحر هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

[2] . این بیت در دیوان خواجه خافظ شیرازی به اهتمام مرحوم سید ابوالقاسم انجوی شیرازی آمده است.

[3] . غزل شمارهٔ ۲۹، حافظ، دیوان غزلیات.

[4] . ديوان فيض کاشاني - غزل ها - قسمت اول - شماره ١٠٠.

[5] . دیوان حافظ « غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸.

[6] . دیوان حافظ « غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳.

[7] . دیوان حافظ « غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲.

[8] . دیوان حافظ « غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۶.

[9] . دیوان حافظ « غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴.

[10] . دیوان حافظ « غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱.

[11] . دیوان حافظ « غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵.

[12] . دیوان حافظ « غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵.

گروه آموزشی معارف اسلامی نوشهر...
ما را در سایت گروه آموزشی معارف اسلامی نوشهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maarefenowshahro بازدید : 187 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 19:11