آن مه عاشق کش عیّار/ لسان الغیب حافظ شیرازی

ساخت وبلاگ

یا صاحب الزمان ادرکنی

عاشق کش بررسی از مرجع عیّار طبق کپی رایت

ای  نسیم  سحر آرامگه  یار  کجاست

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست[1]

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش            آتش  طور  کجا  موعد  دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی  دارد              در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند       نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است       ما کجاییم و ملامت گر  بی‌کار  کجاست

باز پرسید  ز گیسوی  شکن  در شکنش       کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل  دیوانه  شد  آن  سلسله  مشکین  کو   دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی     عیش  بی یار  مهنّا  نشود  یار  کجاست[2]

حافظ از باد خزان در چمن  دهر  مرنج

فکر معقول  بفرما  گل  بی خار کجاست

(حافظ شیراز، غزلیات، غزل 19)[3]

شرح الفاظ و ابیات:

آرامگه: آسایشگاه و قرارگاه

بررسی از مرجع عیّار طبق کپی رایت : جوانمرد، تردست، چالاک، زیرک

معنی بیت: ای نسیم سحری آیا ازمنزلگاه و آسایشگاه یار خبری داری؟ نشانی دوست کجاست؟ آن معشوق ِ ماه رخی که در عاشق کُشی مهارت دارد و شیوه های دلبری را خوب می داند کجاست؟

جان به شکرانه شود صَرف گر آن دانه ی دُرّ         صدفِ  سینه ی  حافظ بود  آرامگهش

شبِ تار است و رهِ وادیِ ایمن در پیش

آتش ِ طور کجا موعدِ دیدار کجاست

حافظ مثل همیشه داستانی حماسی و عاشقانه را دستمایه ی خویش قرار می دهد تا ضمن اشاره و یادآوری ِآن، مضمونی بیافریند که بیانگرحالاتِ درونی وی بوده باشد و الحق که مضمونی بکر وزیبا خَلق نموده است.

شبِ تار: شب تاریک، شبِ فراق وجدایی، شب تاریک می تواند استعاره ازحاکمیّت ظلم وستم باشد.

وادیِ ایمن: بیابانی در دامنه ی کوه طور که درآنجا ندای حق به حضرت موسی رسید. شاعر خود را در تاریکی و ظلمت می بیند و منتظر حادثه ایست تا به نور و روشنایی (وصال و دیدار دوست) رهنمون گردد.

طور: به معنای کوه و نام اختصاصی کوهی است در بیابان سینا.

آتشِ طور: اشاره به نوری است که حضرت موسی در وادی ایمن بر سر کوه طور مشاهده کرد و چون نزدیک شد به درختی نورانی رسید.

موعد: وعده گاه، محل دیدار

معنی بیت: درادامه ی بیت پیشین خطاب به نسیم سحری:

درتاریکی مطلق شب هجران فرورفته ایم و یا در ظلمت شبِ بیداد و ستمگری هستیم، آیا آن اتّفاق ِ عظیمی که برای حضرت موسی افتاد برای ما نیز رقم خواهد خورد و آتش طور(لطفِ خداوندی) شامل حال ما خواهد شد؟ آن لحظه ی آبی ِ دیدار دوست و آن مکانی که با او ملاقات خواهیم کرد کجاست؟

شبان وادی ایمن گهی رسد  به  مُراد         که چندسال به جان خدمت شُعیب کند

هرکه آمد به جهان نقش  خرابی  دارد

درخرابات بگویید که هشیار کجاست؟

نقش خرابی دارد: یعنی اینکه آدمیزاده شیرخام خورده است و بد و خوب را از همدیگر به خوبی تشخیص نمی دهد! پس باید رنجها کشید،غم وغصّه ها خورد و تلاش ها کرد تا به فهم و درک رسید. هیچ کس با فهم و شعور و دانش زاده نمی شود. همه کج فهم و خرابکار و نادان هستند مگر اینکه به تحصیل دانش و معرفت و آگاهی دست پیدا کنند که آن هم به خون ِ جگرمیسّرمی شود.

الحق که حافظ راست فرموده، اگر غالبِ آدمیان جاهل و نادان نبودند، الآن جهانِ ما تکّه ای ازبهشت بَرین بود نه اینکه مثل جهنّم در آتش سوزان شعله ور بوده باشد!

خرابات: باتوجّه به نقش خرابی که در مصرع اوّل آمده، خرابات در اینجا به معنای ویرانه و مکانیست که ساکنانش خرابِ جهل و نادانی اند.

دنیا درنظرگاهِ شاعر به خراباتی تشبیه شده که همه تحتِ تاثیر جهل و نادانی خراب و ناقص افتاده اند! همگان درحال تزویر وحُقّه بازی هستند! هیچ کس برای آبادیِ جهان گامی برنمی دارد! هیچ کس صاحب خرد و فهم و آگاهی نیست! حالا ما باید در چنین مکانی به دنبال یک فردِ آگاه و فهمیده و دانا بگردیم، آیا پیدا خواهیم کرد؟ داستانِ همان شیخ است که با چراغ دنبال انسان می گشت! گفتند یافت می نشود جُسته ایم ما. گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست.

معنی بیت: هرکس زاده می شود نادان و جاهل است و نقش خراب کردن دارند نه سازندگی! دنیا به مانندِ ویرانه ایست که نادانها و جاهلان را در خود جای داده است! دراینجا یک هوشیار و انسانِ به تمام معنایی نیاز است!...

برای انسان شدن، رهیدن از خرافات و جهل و هوشیاری بدست آوردن، خون دلها باید خورد و بی وقفه تلاشها کرد وگرنه به این آسانی نیست که با چند روز چلّه نشینی و ذکر و تسبیح گفتن، ادّعای انسانیّت و فضل و کرامت کند.

گوبرو و آستین به خون جگر شوی         هر که  در این  آستانه   راه   ندارد

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی مَحرم اسرار کجاست

درادامه ی بیت قبلی می فرماید:

انسان کامل و آگاه که با یک اشاره به مطلب پی می برد اهل بشارت و مژده هست. یعنی خوش اقبال است و لیاقتِ دریافتِ نکته ها و حقایق را دارد. نکته های زیادی برای بیان اسراررستگاری هست امّا متاسفانه اهل اشارت که به زبان رمز و راز آگاه بوده باشند کم هستند و بایستی با چراغ دنبال آنها گشت و پیدایشان کرد که شوربختانه به راحتی یافت نمی شوند!

تلقین و درس اهل نظر یک اشارتست         کردم  اشارتیّ  و  مکرّر  نمی  کنم

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

ملامتگر: سرزنش کننده، آنها که منع عشق کنند و عاشقان را ملامت می نمایند.

خطاب به معشوق است:

تمام وجودِ من مالامال ازعشق توست، دل و جان و پوست و گوشت و استخوانم سرشاراز محبّتِ توست. حالا با این اشتیاقی که در وجود من نسبت به تو موج می زند عدّه ای نادان مرا نصیحت می کنند که دست ازعشقبازی بردار! ماکجای کاریم واین بیخبران کجا؟! ببین تفاوت رَه ازکجاست تابه کجا؟

مکن به نامه ی سیاهی ملامتِ  من  مست         که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش

کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

سراغ دلِ شوریده  و شیدای ما را از حلقه های زلف و چین و شکن زلفِ معشوق بگیرید تا ببینید این دل عاشق پیشه ی غمزده در کجا گرفتار شده است.

گفتی که حافظا دل سرگشته ات کجاست         درحلقه های آن خم ِگیسونهاده ایم

عقل دیوانه شد آن سلسله یِ مُشکین کو

دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

سلسله مُشکین: زنجیر گیسوی سیاهِ معطّر

گوشه گرفتن: قهرکردن، دوری گُزیدن

این بیت درراستای تکاملِ عقل و رسیدن به عشق است. حافظ در مقابل ملامتگران که منع ِ عشق کرده و توصیه می کنند مطابق با عقل رفتار کن! به طنازی می گوید:

معنی بیت: عقلِ ما دراین عشقی که نسبت به یار داریم دیوانه و مجنون شده است! زنجیر گیسوی یار لازم است تا دست و پای عقل را به زنجیر بکشیم، چنانکه دیوانه را به زنجیربسته و مهار می کنند!

در مصرع دوّم: دل من قهرکرده و از من دوری می کند. او خواستار ابروی دلدار است نشانی ِ دلدار را برای من بیاورید.

کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود         که علم بی خبرافتاد وعقل بی حس شد

ساقی و مطرب و مِی جمله مهیّاست ولی

عیش  بی یار  مهنّا  نشود  یار  کجاست

مُهنّا: گوارا، خوشگوار

معنی بیت: اگرچه ساقی و مطرب و باده  و همه ی آنچه که برای یک عیش وعشرت لازمست آماده و در دسترس هستند، لیکن بدون ِ معشوق هیچ لذّتی ندارد و عشرتی از نظر من گوارای وجود خواهد بود که در حضور دوست و معشوق بوده باشد.

گل بی رخ  یار خوش نباشد         بی باده   بهار  خوش  نباشد

حافظ از بادِ خزان در چمن ِدَهر مَرنج

فکرمعقول بفرما گل بی خار کجاست

ای حافظ ازغارتگری ِ بادِخزان دلگیر وغمزده مباش این رسم روزگار است همیشه دنبال بهار دل انگیز خزانِ ِ یغماگرمی تازد. (چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند) معقول باش و درست بیاندیش ، ببین آیا اصلاً گل بی خار دراین دنیا وجود دارد؟. هرگریه ای را خنده ای و هر نوشی را نیشی است.

ازدست غیبت توشکایت نمی کنم         تا نیست غیبتی نبود لذتِ حضور

اللهم عجل لولیک الفرج....



[1] . وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (بحر رمل مثمن مخبون محذوف)

[2] . اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ..... خدایا آن جمال با رشادت، و پیشانی ستوده را به من بنمایان، و با نگاهی از من به او دیده ام را سرمه بنه، و در گشایش امرش شتاب کن، و آمدنش را آسان گردان، و راهش را وسعت بخش، و مرا به راهش درآور، و فرمانش را نافذ کن و پشتش را محکم گردان....(بخشی از دعای عهد از کتاب مفاتیح الجنان / حاج شیخ عباس قمی)

[3] . این غزل در دیوان خواجه حافظ بررسی از مرجع شیرازی طبق کپی رایت به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی بررسی از مرجع شیرازی طبق کپی رایت در ردیف بیست و هفتم است. نیز این بیت را اضافه دارد؛ ... دلم از صومعه و صحبت شیخ است ملول          یار ترسا بچه کو خانه ی خمار کجاست ؟

گروه آموزشی معارف اسلامی نوشهر...
ما را در سایت گروه آموزشی معارف اسلامی نوشهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maarefenowshahro بازدید : 190 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 20:58