تفاوت اخلاق و عرفان/ آیت الله جوادی آملی

ساخت وبلاگ

تفاوت اخلاق و عرفان

فرق اخلاق و عرفان این نیست که یکی پویا است و دیگری غیرپویا. اخلاق در مرحله خیلی نازل است و عرفان در اوج قرار دارد و بین اخلاق و عرفان، فلسفه فاصله است. اصلاً نباید گفت بین اخلاق و عرفان چه تفاوتی هست تا بگوییم یکی پویا است و دیگری غیرپویا. اصلاً اینها قابل قیاس نیستند، دو کلی اند.

اخلاق این است که انسان سعی کند آدم خوبی بشود، زاهد بشود، اهل بهشت بشود، عادل بشود، با تقوا بشود و از طریق فهم همه فضائل نفسانی که در کتابهای اخلاق آمده است و عمل به آنها، سرانجام یک انسان وارسته به تمام معنا بشود.

اما در عرفان چنین کسی تازه در پله اول است، او نمی خواهد آدم خوبی بشود، آدم خوب شده است. او می خواهد بهشت را ببیند. آن کجا و این کجا! آن یک چیز است و این یک چیز دیگر. اگر کسی همه فضائل را جمع کرد و به درجات عالیه تقوا و عدالت رسید و در همه ملکات فاضله ممتاز شد، شاگرد عرفان است. عرفان معنایش این نیست که آدم زحمت بکشد که آدم خوبی بشود، عرفان با شهود کار دارد.

در عرفان، ترس از جهنم یا اشتیاق به بهشت و اشتیاق به لقاء الله مطرح نیست. این ها در اخلاق مطرح است عارف می خواهد بگوید: بله، من هم دلیل های فراوانی دارم که جهنم را ببینم. می خواهم بهشت را ببینم، می خواهم لقاء الله را درک کنم. آن بزرگواری که گفته است:

خود هنردان، دیدن آتش عیان         نی گپ دل علی النار دخان

یعنی کسی که در فضائل اخلاقی کار می کند گپ می زند، حرف می زند؛ چون استدلال می کند که طبق دلیل حکمت، طبق دلیل عدالت، طبق فلان ادله، طبق ظاهر احادیث، طبق این برهان عقلی، طبق این برهان نقلی جهنم هست، بهشت هم هست. این گپ می زند؛ برای این که می گوید: از این دود می توان پی برد که آتش هست: دل علی النار دخان. هنر، آن است که آدم آتش را ببیند.

در مورد مبدأ این طور است، در مورد معاد این طور است، در مورد وحی و نبوت این طور است. همه حرف هایی که در کتاب های اخلاقی است، در حد استدلال است و مفهوم است و برهان؛ یا عقلی، یا نقلی و مانند آن و اخلاق جزء علوم جزئی است و زیرمجموعه فلسفه است. اخلاق درباره تهذیب نفس است. اصل این که نفس موجود است، نفس مجرد است، و... را فلسفه تبیین می کند، بعد به اخلاق می دهد، تا درباره عوارض و اوضاع عقل و نفس بحث کند.

کسی که فن اخلاق می نگارد، موضوع و بسیاری از مبادی آن را فلسفه می گیرد. چون این علم جزئی است و نه کلی. زیرمجموعه فلسفه است. تحت اشراف آن است و در تحصیل موضوع و بسیاری از مبادی اساسی وامدار فلسفه است.

بعد از این که در فلسفه ثابت شد نفس موجود است و مجرد است و شئون علمی و عملی دارد، آن گاه در فن اخلاق بحث می شود که فضیلت نفس چیست، راه تحصیلش کدام است؟ و رذیلتش چیست، راه درمانش کدام است؟

بنابراین اخلاق زیرمجموعه فلسفه است، و فلسفه زیرمجموعه عرفان. موضوع آن، یک هویت مقسمی است، موضوع این یک وجود بشرط لای از تخصص طبیعی و تخصص ریاضی و تخصص منطقی و تخصص اخلاقی است که سایه افکن بر فلسفه است.

چنان که عرفان به دو بخش عرفان نظری و عرفان عملی تقسیم می شود، اخلاق هم به دو بخش تقسیم می شود: اخلاق نظری که کارهای نظری در زمینه اخلاق است؛ مثل احیاء العلوم غزالی و محجه البیضاء فیض کاشانی و اخلاق سیر و سلوک اخلاقی است.

بنابراین، اخلاق زیرمجموعه فلسفه است، اما عرفان، فوق فلسفه است و در سیر و سلوک اخلاقی و عرفانی یکی می کوشد آدم خوبی بشود، اهل بهشت بشود، یکی می کوشد جهنم نرود، یکی می کوشد اینجا که هست، جهنم را ببیند. آنهایی که برابر خطبه متقین حضرت امیر(ع): «هم والجنه کمن قدرءآها»، وقتی که شرط تقوا را تحصیل کردند، تازه به مقام (کان) می رسند، نه مقام (ان) که مقام کان مقام احسان است. مقام احسان این است که: «اعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک» این مقام کان است؛ گویا آدم آتش جهنم را می بیند، گویا بهشت را می بیند و گویا به لقاء الله بار می یابد. اما مقام عرفان مقام آن است؛ همان طور که حضرت امیر فرمود: «ما کنت اعبد ربا لم اره» و ایشان از آن رو غایت آمال العارفین است که شهود تام را طلب می کند. پس مرز اخلاق کاملاً پایین است و فلسفه در حد وسط است و مرز عرفان در اوج است. اخلاق نظری است، فلسفه نظری است و بالای آن عرفان نظری است. اخلاق عملی پائین است و عرفان عملی بالا.

گروه آموزشی معارف اسلامی نوشهر...
ما را در سایت گروه آموزشی معارف اسلامی نوشهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maarefenowshahro بازدید : 229 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 3:37