شکر فضل خدای فضل خدای را که توان, ...ادامه مطلب
خمار مستی همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی[1] تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی چه حکایت از فراقت که نداشتم و لیکن تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی دل دردمند ما را که اسیر توست یارا به وص,خمار,مستی,سعدی,رحمه,الله ...ادامه مطلب
هر که دلارام دید هر که دلارام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم پرده بر انداختی کار به اتمام رفت ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت مشعلهای برفروخت پرتو خور, ...ادامه مطلب