گروه آموزشی معارف اسلامی نوشهر

متن مرتبط با «مقام» در سایت گروه آموزشی معارف اسلامی نوشهر نوشته شده است

قصیده در مقام اهل توحید/ حکیم سنایی غزنوی

  • در مقام اهل توحیدسنایی » دیوان اشعار » قصاید »قصیده شماره ۷ - در مقام اهل توحیدمکن در جسم و جان منزل، که این دونست و آن والا[1]قدم زین هر دو بیرون نه، نه آنجا باش و نه اینجابهرچ از راه دور افتی چه کفر آن حرف و چه ایمانبهرچ از دوست وا مانی چه زشت آن نقش و چه زیباگواه رهرو آن باشد که سردش یابی از دوزخنشان عاشق آن باشد که خشکش بینی از دریانبود از خواری آدم که خالی گشت ازو جنتنبود از عاجزی وامق که عذرا ماند ازو عذراسخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانیمکان کز بهر حق جویی چه جابلقا چه جابلساشهادت گفتن آن باشد که هم ز اول در آشامیهمه دریای هستی را بدان حرف نهنگ آسانیابی خار و خاشاکی در این ره چون به فراشیکمر بست و به فرق استاد در حرف شهادت لاچو لا از حد انسانی فکندت در ره حیرتپس از نور الوهیت به الله آی ز الاز راه دین توان آمد به صحرای نیاز ار نیبه معنی کی رسد مردم گذر ناکرده بر اسمادرون جوهر صفرا همه کفرست و شیطانیگرت سودای این باشد قدم بیرون نه از صفراچه مانی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستیقفس بشکن چو طاووسان یکی بر پر برین بالاعروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازدکه دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغاعجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشیکه از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینابمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهیکه ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از مابه تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابیکه از شمشیر بویحیا نشان ندهد کس از احیاچه داری مهر بد مهری کزو بی جان شد اسکندرچه بازی عشق با یاری کزو بی‌ملک شد داراگرت سودای آن باشد کزین سودا برون آییزهی سودا که خواهی یافت فردا از چنین سوداسر اندر راه ملکی نه که هر ساعت همی باشیتو همچون گوی سرگردان و ره چون پهنه بی‌پهناتو در کشتی فکن خود , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها